والدین تکیهگاه نوجوانان
وقتی نوجوانی دچار مشکلی میشود، بسیاری از بزرگترها نیز او را متهم میکنند و تحت فشار قرار میدهند. اگر برای فرزند شما حامی دیگری وجود دارد چنین کاری منصفانه است ولی چه کسی غیر از پدر و مادر حامی فرزندش میباشد. بسیاری از والدین طوری رفتار میکنند که گویی همیشه فرزندشان مقصر است. آنها در هر نزاع یا مشاجرهای مدافع طرف مقابل هستند و هیچ توضیحی را دلیل بیادبی یک راننده، بداخلاقی یک معلم، بیتربیتی یک گارسون، توهین یک دربان و آزار یک مزاحم نمیدانند. برخی از والدین از همراهی فرزندشان در این دنیای وحشتناک امتناع میورزند و تمایل طبیعی خود را مبنی بر کمک و مهربانی به آنان زیر پا میگذارند زیرا گمان میکنند فرزندشان در مکتب خشونت، زندگی کردن را بهتر میآموزد. این اعتقاد غلط، بسیاری از والدین و فرزندان را نسبت به هم بیگانه نگاه داشته است. پدر و مادر باید تکیهگاه فرزندشان باشند. مثل یک وکیل مدافع. او قانونی عمل میکند. رفتار نادرست را تایید نمیکند و خلاف کاریها را نادیده نمیگیرد. او جنایت را تایید نمیکند و از قدرت خود برای مخفی نمودن خطاها و دفاع از حیله گران بهره نمیجوید. بلکه بدون در نظر گرفتن جرم واقع شده، از اتهامات وارده دفاع مینماید. در سختترین شرایط سعی دارد که گناهها و سرزنشها کمتر مطرح گردد تا موجبات امید و نجات فراهم شود.
کمک اولیه به نوجوانی که در موقعیتی بحرانی است
احساسات تند و شدید را باید به سمت کاهش شدت و تندی آنها هدایت کرد. این در صورتی عملی است که شنوندهای عاقل و دلسوز حرفها را بفهمد و احساسات را درک کند. بعد از این همیاری مقدماتی بهتر است اعمال بعدی به تعویق بیفتند. از وسوسه نصیحت کردن باید پرهیز نمود. چرا که مداخله و اظهار نظر تنها موجب حادتر شدن مسئله خواهد شد. زمانی که احساسات تند فرو نشیند و آرامش برقرار گردد بررسی واقعه سهلتر خواهد بود. عکسالعمل والدین نسبت به فرزندانشان در مواقع بحرانی باید با دیگران متفاوت باشد. یک غریبه از مغز خود سخن میگوید، والدین از قلبشان. شیوههایی که مشکلات را حادتر خواهد کرد عبارتند از:
1- دلیل آوردن: عجب انتظاری داری؟ میخواهی در اولین شغلی که دوست داری استخدام شوی؟ زندگی اینطور نیست از تو لااقل باید 5 الی 7 بار مصاحبه شود تا احتمالا در یکی از آنها قبول شوی.
2- استعارههای کهنه: تو میدانی که رم یک روز ساخته نشده است. هنوز تو جوانی و مجموعه زندگی در پیش روی توست. بنابراین لبخند بزن تا دنیا به رویت بخندد. من امیدوارم درک کرده باشی که جوجهها را قبل از پاییز نمیشمارند.
3- با مثالی از خود: وقتی من هم سن تو بودم روزی تصمیم گرفتم به دنبال شغلی بروم. کفشهایم را واکس زدم. به سلمانی رفتم، لباسهای تمیز پوشیدم و روزنامهای زیر بغل گذاشتم. میدانستم چطور روی دیگران تأثیر بگذارم.
4- ساده جلوه دادن مسئله: چرا تا به این حد متأثر شده ای. در حقیقت دلیلی وجود ندارد که تو دلسرد شوی. یک شغل اهمیتی ندارد. حتی ارزش حرف زدن را هم ندارد.
5- تأسف خوردن: عزیزم: بسیار متأسفم. نمیدانم چه باید بگویم. دلم میسوزد، زندگی یعنی شانس و دیگران همیشه شانس میآورند. همه برای خود جایی باز کردهاند. اما ما نه کسی را میشناسیم و نه کسی ما را میشناسد.
6- یافتن راه حل: مشکل تو این است که نمیدانی چطور باید با مردم صحبت کنی. تو عجول و ناآرامی. کلمات را شکسته ادا میکنی جملات را ناتمام میگذاری. تو به شدت مشتاق اما بیصبری. ضمنا خیلی زودرنج و حساس هستی.
7- خوشبینی احمقانه: همه چیز در جهت خوبتر شدن است. اگر تو اتوبوسی از دست دادی اتوبوس دیگری خواهد آمد، شاید خلوتتر هم باشد. اگر نتوانستی شغلی بیابی، شغل دیگری بدهد و شغلی بهتر از آن که از دست دادی خواهی یافت.
هفت مورد فوق از شیوه برخوردهایی است که مشکل را حادتر میکند. والدین باید بیاموزند که هرگز به این گونه برخوردهای مخاطرهآمیز تن در ندهد. آنها میتوانند بهدقت گوش فرا دهند و با دلسوزی پاسخی مناسب بیان کنند.
پاسخی بدون قضاوت
اکثر والدین به اظهارات نوجوانان به دو طریق پاسخ میگویند: یا تأیید میکنند و یا تکذیب اما کمک سازترین پاسخها، پاسخی است که از قضاوت کردن به دور باشد. یک اظهارنظر بدون قضاوت، در تشویق میکند و نه انتقاد، در عوض، احساسات را میشناسد، آرزوها را تشخیص میدهد و از سلیقهها آگاه میشود.
جملات زیر توسط مادری بیان شده که در شرایط حساس پاسخی مناسب بیان کرده است: شوهرم قصد داشت بچهها را به گردش ببرد اما دختر 13 سالهام بیمار بود. بنابراین فقط پسر کوچکمان به همراه او رفت. دخترم فوقالعاده ناراحت شد. وقتی من ناراحتی او را دیدم میخواستم بگویم: تو همان کسی هستی که همیشه به همه جا میرفتی برادرت در خانه تنها میماند. خوشبختانه خود را کنترل کردم. در ضمیر ناخودآگاهم میدانستم که اگر بتوانم به جای قضاوت کردن احساس او را درک کنم شرایط بهتری خواهیم داشت. گفتم: چه مشکل است مریض بودن و در خانه تنها ماندن در حالی که پدر و برادرت به گردش رفتهاند. اینطور نیست؟ او تایید کرد. گفتم تو میخواستی با آنها بروی؟ او با آهی بلند پاسخ داد: بلی سپس روحیهاش تغییر کرد و خیلی زود خود را با خواندن یک کتاب سرگرم نمود.
سومین شبی بود که باید از خانه خارج شوم. قبل از ملاقات با شوهرم در تئاتر کارهای زیادی داشتم کارها فوقبرنامه بود و من بسیار هیجانزده بودم. فرزندانم از بزرگ و کوچک تمایلی به همکاری با من نشان میدادند همه عصبانی بودند. من رو به آنها کردم و گفتم، به نظر میرسد کسی امشب قصد ندارد در کارها به من کمک کند. در حقیقت شما باید از من تقاضای همکاری داشته باشید. امشب هر کس بخواهد میتواند با من و پدر به تئاتر بیاید. سرها به طرف بالا آمد و لبخندی در چشمهایشان برایم آشکار ساخت که من موفق شدهام. حرف بیشتری لازم نبود. کمکهای بچهها و رفتار آرام آنها به من گفت که از این که به احساسات بچهها احترام گذارده شده است آنها سپاسگزارند. مادر و دختر در حال شستن ظرف:
دختر: بیش از اندازه خستهام.
مادر: امروز روزی طولانی برای تو بوده.
دختر: بله، مدرسه خیلی خسته کننده بود.
مادر: تمامشدنی هم نبود.
دختر: بله معلم خیلی کند درس میداد و ستایش نیز بسیار یکنواخت بود. ما دو ساعت با او درس داشتیم. ریاضیات و علوم یکی بعد از دیگری.
مادر: به نظرم کلاسش تمام شدنی نبوده.
دختر: بله همینطور است. کلاس درسش مرا خسته میکند اما حالا احساس میکند حالم بهتر است.
لازم به تاکید است که روشهای فوق شیوههای کلیشهای نیستند. برخوردی که با آگاهی، دلسوزی و شفقت همراه باشد موثر واقع میشود. روشی که با درستی انتخاب و به خوبی اجرا شود موثر است. هر نوجوانی عکسالعملهای متفاوتی در برابر مشکلات دارد که با گفتار و رفتار خود آن را نشان میدهد. آنچه را که دوست دارد و آنچه را که مورد علاقهاش نیست. از والدین انتظار می رود که تفاوتهای فردی و خصوصیات ویژه شخصیت فرزندشان را مدنظر قرار دهند. این انتظاری منطقی از تمام والدین است.
انتقاد به شیوهای جدید
انتقادهای والدین از فرزندان غالبا کارساز نیست. این انتقادات باعث عصبانیت، رنجیدگی و عقدههای درونی میگردند. حتی تأثیرات نامطلوب تری نیز بر جای میگذارد. وقتی که نوجوانی دائما مورد انتقاد قرار گیرد میآموزد که خود را محکوم کند، علاجناپذیر بداند و گناه را به گردن دیگران بیندازد. او میآموزد که در مورد ارزشهای خویش تردید نماید و شخصیت دیگران را نیز تحقیر کند. او به دیگران مشکوک است و با بیتفاوتی سرنوشت خویش را انتظار میکشد. بیشتر انتقادات غیرضروریند وقتی که ما در جاده ای راهمان را گم می کنیم، انتقاد آخرین کاری است که مورد لزوم است. در آن هنگام اگر مهارتهای رانندگی خود را بیان کنیم بیفایده است. وجود کسی که راههای واضح و روشنی را به ما نشان دهد، ضروری است. چنین سؤالاتی بینتیجهاند: «چرا راه را اشتباه آمدی؟ مگر علامتها را نمیبینی؟ نمیتوانی تابلوها را بخوانی؟ حتما به عینک احتیاج داری.»
انتقاد سازنده
انتقاد سازنده و ریشهای یک هدف اصلی در بر دارد: مشخص نمودن کاری که باید در آن زمان به خصوص انجام داد. انتقاد موثر شخصیت هیچ کس را زیر سئوال نمیبرد، بلکه با وقایع دشوار برخورد میکند. این نوع انتقاد، هرگز به شخصیت فرد حمله نمیکند، بلکه با موقعیت او رودررو میگردد.
انتقاد مخرب
ما برای موثر بودن به عنوان پدر و مادر، باید بعضی از آموختههای دوران کودکی خود را که در ذهنمان حک شده است فراموش کنیم. کسانی که گذشته را درک نکردهاند،اجبارا آنرا تکرارمیکنند.هدف ماجلوگیری از چنینتکرار کورکورانهای است.
انتقاد و تصورات ذهنی
انتقاد از شخصیت و کاراکتر، احساساتی منفی در نوجوان پدید میآورد. نسبت دادن صفتهای ناروا در شخصیت او تأثیر مخربی دارد. وقتی که ما جوانی را احمق یا بیدست و پا یا زشت میخوانیم عکسالعملهایی همراه با رنجیدگی، عصبانیت و آرزوی انتقامجویی در او پدید میآوریم. او ممکن است در آینده نسبت به بدیهایش احساس گناه کند و با تکرار آنها در انتظار تنبیه شدن باشد. گذشتههای او، او را به انتقاد شدن، تنبیه شدن و میل به انتقامجویی سوق میدهد. بدین ترتیب واکنشهایی سلسلهوار زندگی خانوادگی او را به جهنم تبدیل میکند. نوجوانی که متناوبا مجبور شده احساس حماقت کند به تدریج این احساس را به عنوان یک واقعیت خواهد پذیرفت. او از کارهایی که مستلزم ذکاوت و زرنگی است میگریزد. چون مواجه شدن با مشکلات برای او به معنای شکست است، امنیت را در تلاش نکردن میجوید. در مدرسه هرگز داوطلب کاری نمیشود. از امتحانات میگریزد. از انجام تکالیف اجتناب میورزد و قبل از امتحانات مریض میشود. او ممکن است تا ابد به یک شعار غلط معتقد باشد که تلاش من بیفایده است. یک نوجوان اگر دائما بیعرضه و بی مهارت خطاب شود، چنین ارزیابی جزو شخصیت و تصور وجودی او میگردد و ممکن است ورزش و دیگر کارهای اجتماعی را که نیازمند چابکی و زرنگی است برای همیشه کنار بگذارد. وی متقاعد شده که هرگز در این رشته موفق نمیشود.
چگونه کارها خراب میشود
در بسیاری از خانهها، جنگ بین والدین و نوجوانان به امری روزمره تبدیل شده است. جوان کاری میکند یا چیزی میگوید که ما نمیپسندیم. ما با توهین به او عکسالعمل نشان میدهیم. او پاسخی بدتر میدهد، ما او را تهدید و تنبیه می کنیم و آزادی برای هرگونه کاری آغاز میشود.
تفاوتها و تناسبها
یک نوجوان نیاز دارد که از والدین خود شیوه تشخیص بین اتفاقات را بیاموزد. وقایعی که واقعا نامطبوع و ناراحتکننده اند و آنهایی که جدی و تأسف آورند. او باید تصوری از تناسبها و اختلافها و معیاری برای ارزشها کسب نماید. با حادثهای جزئی و نسبتا ناگوار نباید مثل یک فاجعه برخورد کرد. یک لیوان شکسته یک بازوی شکسته نیست. ریختن چسب، ریختن خون نیست. از دست دادن یک بلوز نباید به ازدستدادن خونسردی منجر شود.یک پیراهن پاره نبایدموجب برهنگی شود.
پسر 14 ساله، سهوا ناخنهایش را روی زمین ریخت. او با خجالت پدرش نگریست پسر گفت: پدر، من خیلی بیعرضه ام.
پدر: نه این حرف درست نیست.
پسر: پس چه بگویم؟
پدر: بگو ناخنها ریخت، آنها را جمع خواهم کرد.
پسر: فقط همین؟
پدر: فقط همین
پسر: متشکرم پدر. پسر با ستایش زیادی به پدرش نگریست. او درسی را که در تثبیت رشد و بلوغ از پدرش آموخته بود مدتها به خاطر داشت. با وقایع نسبتا دشوار ریشهای و آرام باید برخورد نمود. اگر پدر او را مسخره میکرد آیا چیز بیشتری به فرزندش میآموخت؟
نکات اصلی
نصایح زیر را بدون تأمل باید بکار برد:
* به صفات و ویژگیهای فرد حمله نکنید.
* از خصوصیات فردی انتقاد نکنید.
* با وضعیت فعلی برخورد کنید.
انتقاد از شخصیت مثل عمل جراحی است. عمل جراحی همیشه آزاردهنده و در عین حال خطرناک خواهد بود. در مواردی نادر، جراحی ضروریست و به عنوان آخرین وسیله و به خاطر نبودن راهی دیگر برگزیده میشود. لازمه عمل جراحی یک مراقبت و آمادگی کامل برای بیمار و طبیب نیاز دارد. پزشک باید خونسرد و کوشا باشد و مریض مشتاق و آماده. بدترین نوع انتقاد آن است که به مجموعه شخصیت صفات مخرب نسبت دهند. چنین برچسبی معمولا یک خطا و توهین مسلم است که موجب خشمگین نمودن شخص میشود. تولستوی میگوید: یکی از شایعترین باورهای عامیانه این است که برای هر فردی خصوصیات منحصر به فرد معین و به خصوصی قائل میشوند. یکی مهربان، یا ظالم، عاقل یا احمق، با انرژی، پرخور و… است. اما انسانها اینگونه نیستند. آنها مثل رودخانه اند. هر رودخانه در جایی کمعرض و در جایی پست، اینجا کند و آنجا تند است، گاهی روشن و گاهی کدر، الان سرد و لحظه دیگر گرم است. انسانها نیز چنیناند. هر انسانی خمیرمایه خصوصیات دیگر انسانها را داراست.
بازدید:430215